‏نمایش پست‌ها با برچسب خامنه ای. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب خامنه ای. نمایش همه پست‌ها

خامنه ای ایرانی الاصل نیست



پدر خامنه ای متولد نجف در عراق است .


ردپای بیت رهبری و وزارت اطلاعات در پرونده دکل گمشده



هفته گذشته، ساعاتی پس از آنکه مصاحبه جنجالی طاهری مطلق مدیر عامل سابق تاسیسات دریایی در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شد، رسانه های ایران خبر از دستگیری مراد شیرانی دادند که در کنار رضا طباطبایی، به واسطه گری برای خرید "دکل مفقوده" پرداخته بود. 

مراد شيراني، مشاور ارشد علی طاهري مطلق و معتمد وی در شركت تاسيسات دريايی بود و دستگیری وی، که توسط اطلاعات سپاه انجام شد، پرونده دکل ها را وارد مرحله جدیدی کرد. پرونده‌ای که رسانه های ایران، تاکنون بر سر آن تنها نام طاهری، طباطبایی و شیرانی را مطرح کرده اند، در حالی که افراد مهم تری نیز درگیر در این پرونده بوده اند. 

رضا طباطبایی در ابتدا کارمند ساده بخش خصوصی و مشغول به کار در شهرک غرب بوده است. او به دلیل آشنایی با زبان انگلیسی و فضای کسب و کار بین المللی، به عنوان کارمند علی ترقی جاه، وارد بازار نفت می شود. ترقی جاه یکی از اعضای قدیمی حزب موتلفه، در ماجرای کرسنت به عنوان واسطه به ایفای نقش می پردازد. قرارداد کرسنت، در دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی بین شرکت اماراتی کرسنت پترولیوم و شرکت ملی نفت ایران منعقد و بعد از سه سال لغو شد که بعدها، افرادی در هر دوجناح سیاسی ایران یکدیگر را تخلفات مالی در ارتباط با این قرارداد متهم کردند. 

سال ۸۵، با مصمم شدن علی کردان و محمدرضا رحیمی برای استفاده از پرونده کرسنت برای زدن رقبای سیاسی، رضا یوسفی، مدیر کل وقت انرژی وزارت اطلاعات و  محراب، معاون اقتصادی وقت وزارت اطلاعات، کار بر روی این پرونده را آغاز می کنند. 
در پی ورود وزارت اطلاعات به ماجرا، رضا طباطبایی به همکاری با این وزارتخانه در مورد پرونده می پردازد و علی ترقی جاه، عضو قدیمی حزب موتلفه و دلال ایرانی کرسنت دستگیر می شود. 
بعد از این دستگیری، طباطبایی به کار در خرید و فروش تجهیزات دریایی و نفتی ادامه دهد و شرکت سپنتا اینترنشنال را با همکاری مراد شیرانی راه اندازی می کند. سپس، با رد صلاحیت شدن تمام شرکت های متقاضی در مزایده حفاری شمال، شرکت سپنتا در سال ۸۶ برنده این مناقصه شده و قرارداد خرید و نصب دکل سحر با این شرکت بسته می شود. قراردادی که سازمان بازرسی کشور، به نحوه برنده شدن شرکت سپنتا در آن حساس می شود. 
درواقع، پیش از مزایده، با دستور رضا یوسفی فردی به نام بهرام  طاهریان که از دلال های اصلی حفاری شمال بود، از طرف وزارت اطلاعات دستگیر می شود که زمینه را برای برنده شدن شرکت سپنتا فراهم می کند. 
طاهریان از نزدیکان رحمانی فضلی، رئیس وقت دیوان محاسبات و وزیر کشور کنونی است، اما این مقام نظارتی نمی تواند برای او کار چندانی بکند. 
در سال ۸۸ تغییراتی در بدنه وزارت اطلاعات داده می شود. محراب به عنوان مسئول پروژه فتنه مامور به سرپرستی تمام پرونده های دستگیری در این سال شده و حتی در بسیاری از بازجوهای مقامات ارشد اصلاح طلب به عنوان سربازجو ظاهر می شود. رضا یوسفی که پیش از این مدیر کل انرژی وزارت اطلاعات بود، جایگزین محراب شده و به عنوان معاونت اقتصادی وزارت اطلاعات مشغول به فعالیت می شود. 
به دنبال این تغییرات، ولایتی، برادر همسر محمدی گلپایگانی، رئیس دفتر رهبری، به عنوان مدیر کل انرژی وزارت اطلاعات، جایگیزین رضا یوسفی می شود. 
در چنین شرایطی است که رضا طباطبایی و مراد شیرانی، با حمایت رضا یوسفی که حال معاونت اقتصادی وزارت اطلاعات است، وارد پروژه های خرید دکل های لازم برای تاسیسات دریایی می شوند. 
در سال ۸۹، سازمان بازرسی کل کشور گزارشی را در مورد دریافت رشوه از سوی ولایتی تقدیم نهادهای عالی کشوری می کند. بر همین اساس بار دیگر مدیر کل انرژی وزارت اطلاعات در کمتر از دو سال دست خوش تغییر شده و قاسم محمودی جایگزین ولایتی می شود. 
در سال ۸۹ همزمان، محراب از وزارت اطلاعات به دلیل اختلافاتش با حیدر مصلحی اخراج شده و به عنوان مسئول اقتصادی اطلاعات سپاه و مشاور رییس قوه قضائیه در مبارزه با فساد اقتصادی مشغول به کار می شود. رضا یوسفی هم از سمت معاونت اقتصادی وزارت اطلاعات برکنار و در جایگاه قائم مقام ضد جاسوسی، ادامه کار داد. 
در همین سال اتفاق مهم دیگری در این دست جا به جایی های مهم امنیتی – اقتصادی رخ می دهد. طاهری مطلق که از نزدیکان محراب به حساب می آید، به عنوان رییس شرکت تاسیسات دریایی منسوب می شود. طاهری در اولین اقدام خود به سفارش و توصیه محراب، شیرانی را به عنوان مشاور اجاره و خرید دکل های نفتی منصوب می کند. در حالی که پیش از این شیرانی به دلیل فساد در دلالی، ممنوع المعامله با تاسیسات دریایی شده بود. اما طاهری از وی نه به عنوان دلال، که با ارتقای سطح به عنوان مشاور خرید یا اجاره دکل های نفتی استفاده می کند.
تا سال ۹۱ فعالیت شیرانی فقط در حوزه اجاره دکل بود. وی به عنوان دلال اجاره دکل هزینه دلالی خود را که معادل روزانه ۱۰ درصد ارزش اجاره دکل بود، دریافت می کرد که معادل ۱۳۰ تا ۱۴۰ هزار دلار بوده است. اما در سال ۹۱ با حمایت محراب و طاهری ، وی وارد خرید دکل شده و در مقام مشاور تاسیسات دریایی، رضا طباطبایی (شریک خود در شرکت سپنتا ) را به عنوان واسطه برای خرید دکل ها معرفی می کند. 
در هفته های اخیر، در مورد جزئیات معامله آن و نقش طباطبایی، شیرانی و طاهری در این معامله مطالب زیادی در نشریات ایران منتشر شده که تکرار آنها، احتمالا فاقد اطلاعات جدید است: آنچه در این معامله در نهایت اتفاق افتاده این است که ۸۷ میلیون دلار از حساب های دولتی ایران خارج شده بدون آنکه دکلی به کشور رسیده یا معلوم باشد که پول پرداخت شده، نزد چه فرد یا افرادی است. 
طاهری مطلق، فردی که به عنوان رییس شرکت تاسیسات دریایی دکل نفتی خبرساز را خریده است، پیش از این عضو نیروی دریایی سپاه بوده است. دختر باجناق او به نام نفیسه محمودی، که طباطبایی در مصاحبه روزنامه شرق از او به عنوان خانم "ن.م" یاد می کند، و برادرش محمود از کودکی در منزل طاهری در هلند بزرگ شده اند. چون طاهری مطلق پیش از پیوستن به نیروی دریایی سپاه در هلند تحصیل می کرده است. نفیسه محمودی دختر باجناق طاهری در هلند شرکتی به نام WISE  را تاسیس کرده که خود، در زمینه تامین دکل های نفتی با شرکت تاسیسات دریایی همکاری داشته است.  
از سوی دیگر در خانواده محمودی یکی از دخترها نیز با سیدعلی مقدم معاون ارتباطات مردمی دفتر رهبری ازدواج کرده است. همین امر سبب می شود که طاهری همیشه خود را منسوب به بیت رهبری معرفی کند. 
وضعیت فعلی افراد درگیر در پرونده 
سرنوشت مدیرانی امنیتی که معامله گران دکل را تحت حمایت داشته اند، هم اکنون به این صورت است: 
محراب، همچنان مسئول اقتصادی اطلاعات سپاه و همچنین مشاور رییس قوه قضائیه در مبارزه با مفاسد اقتصادی است. 
ولایتی و قاسم محمودی که پس از رضا یوسفی مدیر کل انرژی وزات اطلاعات شدند هم، دیگر در این وزارتخانه نیستند. قاسم محمودی بازنشسته شده  و ولایتی چندی پیش به خاطر دريافت رشوه از وزارت اطلاعات اخراج شد و هم اكنون در يكي از شركتهاي زيرمجموعه نيكو مشغول فعاليت است. 
پس از گذشت ۸ سال از آن آغاز شراکت و اختلافات ایجاد شده در ماجرای دکل نفتی ، مراد شیرانی که امروز حامیانش یعنی ولایتی و قاسم محمودی سمتی در نهادهای امنیتی ندارند، از سوی اطلاعات سپاه دستگیر شده است. 
رضا طباطبایی اما در اروپاست. وی تا هفته پیش در دوبی بود تا اینکه خبرگزاری فارس نزدیک به سپاه، در اقدامی نامتعارف خبر از احتمال دستگیری وی در آنجا و انتقالش به ایران داد که طباطبایی پس از انتشار این خبر، خود را به اروپا رسانده است. 
نهایت آنکه طاهری مطلق، با وجود تمام اسنادی که مبنی بر تخلف وی در خرید این دکل وجود داشته، تنها مورد بازجویی قرار گرفته و دستگیر نشده است. 
به نظر می رسد که در ارتباط با وضعیت پرونده این دکل ها، افشاگری های بیشتری در راه باشند. افراد درگیر در این پرونده، قاعدتا دارای اطلاعاتی راجع به این پرونده و پرونده های مشابه هستند، که هنوز در رسانه های ایران منتشر نشده اند.
حداقل یکی از این پرونده های مشابه، پرونده خرید حداقل ۲۰ دکل دریایی دیگر است که برای آنها هم پول پرداخت شده اما، همچون "دکل مفقوده ۸۷ میلیون دلاری"، به ایران نرسیده اند.








نامه تاریخی مصطفی تاج زاده به خامنه ای


رهبر محترم جمهوری اسلامی با سلام و احترام
در دیدار با سفرای کشورمان فرمودید: « عده ای این جور وانمود می کردند که اگر با آمریکایی ها دور میز مذاکره بنشینیم بسیاری از مشکلات حل می شود. البته ما می دانستیم این جور نیست… در گذشته میان مسئولان ما و مسئولان آمریکا هیچ ارتباطی نبود اما در یک سال اخیر به خاطر مسائل حساس هسته ای بنا شد مسئولان تا سطح وزارت خارجه تماس ها، نشست ها و مذاکراتی داشته باشند. اما از این ارتباطات نه تنها فایده ای عاید نشد بلکه لحن آمریکایی ها تندتر و اهانت آمیزتر شد و توقعات طلبکارانه بیشتری در جلسات مذاکرات و در تریبون های عمومی بیان کردند. آمریکایی ها نه تنها دشمنی را کم نکردند بلکه تحریم ها را هم افزایش دادند… کاری که دکتر ظریف و دوستانش شروع کردند و تا امروز هم پیش رفتند دنبال می شود …]مذاکره با آمریکایی ها[ ما را در افکار عمومی ملت ها و دولت ها به تذبذب متهم می کند و غربی ها با تبلیغات عظیم خودشان جمهوری اسلامی را دچار انفعال و دوگانگی جلوه می دهند.» (اطلاعات ۲۳/۵/۱۳۹۳)
در نقد اظهارات فوق موارد زیر را به استحضار می رساند:
یکم)
۱- برخلاف نظر جناب عالی درباره آمریکا شناسی اصلاح طلبان، آنان چون با سازوکار شورای امنیت و نقش منحصر به فرد آمریکا در آن آشنا بودند در زمانی که مسئولیت داشتند، کوشیدند با سه کشور اروپایی به توافق برسند تا پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت ارسال نشود و آمریکا نتواند حرف آخرش را در این زمینه بزند.
۲- پس از آن که حکومت در سال ۱۳۸۴ یک دست شد و قطار انقلاب به گفته جنابعالی به ریل خود بازگشت، منسوبان شما با شعار نگاه به شرق و قطع مذاکرات با اروپایی ها فرصتی استثنایی برای واشنگتن فراهم آوردند تا پرونده ما را از شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل بفرستند و قطع نامه های متعددی را البته با آرای مثبت روسیه و چین علیه ایران به تصویب برسانند و سپس به استناد مصوبات آن شورا، تحریم های گسترده ای را به همراهی متحدانش به ما تحمیل کنند.
۳- جناب عالی که می دانستید دور میز نشستن با آمریکایی ها بی فایده است و حتی مذاکرات نیز مانع افزایش تحریم ها نخواهد شد چرا گذاشتید پرونده ما به شورای امنیت برود و جمهوری اسلامی عملا گروگان آمریکا شود؟ آیا نمی دانستید که آمریکا در شورای حکام آژانس فقط یک عضو محسوب می شود و اختیارات قانونی ویژه ای ندارد اما در شورای امنیت از حق وتو برخوردار است و لغو و حتی کاهش تحریم ها الزاما در گرو توافق با آن کشور است؟ آیا نمی دانستید کاخ سفید با اتکاء به قطع نامه های آن شورا می تواند به رغم مخالفت چین و روسیه نه فقط نفت بلکه بانک مرکزی ما را تحریم و پول های ایران را بلوکه کند؟ آیا نمی دانستید قطع نامه های شورای امنیت برای همه کشورهای عضو سازمان ملل الزام آور است و به همین دلیل دفتر لندن بانک ملی ایران پس از تعطیلی اولیه برای آن که بتواند فعالیت های خود را از سر گیرد، ثابت کرد که به تمام قطع نامه های شورای امنیت ملی علیه جمهوری اسلامی ایران پایبند بوده و تمام تحریم های صورت گرفته را علیه ایران به مرحله اجرا درآورده است؟ خفت از این بیشتر می شود؟ به هر رو اگر می دانستید چرا زمانی که فرصت داشتید اقدام خاصی علیه این روند انجام ندادید و اگر نمی دانستید چرا اکنون به جای تصحیح اشتباهات خود و منسوبانتان باز هم به تخفیف و تحقیر منتقدانی می پردازید که این روزها را پیش بینی می کردند و به موقع هشدارهای لازم را به جنابعالی و سایر مقامات وقت دادند؟ آنان سزاوار قدردانی هستند نه زندان! البته از لطف شما که این بار منتقدان را مرعوب (بزدل عربی) یا ناآگاه و ناآشنا با الفبای سیاست نخواندید و به هماهنگی و هم سویی با دشمنان متهمشان نکردید، سپاسگزارم.
۴- آقای خاتمی ۱۱ سال پیش از دستاوردهای دانشمندان ایرانی در دانش و صنایع هسته ای رونمایی کرده برای این که بهتر معلوم شود دیدگاه کدام طرف از دو جناح واقع بینانه بوده است می پرسم که آیا اصلاح طلبان در طول این سال ها هشدار ندادند که با دیپلماسی جدید هسته ای الف) پرونده ایران به شورای امنیت خواهد رفت. ب) آن شورا قطع نامه علیه کشورمان صادر خواهد کرد. پ) صدور قطع نامه را آخرین اقدام شورا علیه ما ارزیابی نکردند؟ ت) فشار و زیان تحریم ها را بر ایران و ایرانی به مراتب بیش از تنگنا و ضرری نخواندند که بر اقتصاد آمریکا و هم پیمانانش وارد خواهد شد؟ ث) تهدیدهای کاخ سفید را درباره تحریم های نفتی و بانکی باید جدی گرفت و مانع تصویب و یا دست کم اجرای آن ها شد؟ چ) با آزاد و رقابتی برگزار کردن انتخابات مجلس پنجم از شروع تحریم های نفتی و بانکی جلوگیری کرد.
۵- در سال ۱۳۹۰ اوباما در فکر تحمیل سهمناک ترین تحریم ها به ملت ما بود و برای آغاز آن برنامه ریزی می کرد. جنابعالی نیز در همان سال شرایط را برای حذف اصلاح طلبان از حکومت و تشکیل مجلس یک دست آماده می کردید. دغدغه ای که مرحوم عسگراولادی آن را چنین فرمول بندی کرد: « مقام معظم رهبری به دنبال یک مجلس اصولگرا با سلایق مختلف هستند» (قدس ۲۱/۱۲/۱۳۹۰) به این ترتیب پرونده جمهوری اسلامی با دو بال پرواز به اتوبوسی با یک راننده استحاله یافت و بر ایران و ایرانی رفت آن چه همگان در دو سال آخر دولت احمدی نژاد دیدند. تک جناحی شدن حکومت با سقوط ۷۰ درصدی ارزش پول ملی، سه برابر شدن بهای دلار، گرانی و تورم ۴۰ درصدی، بیکاری گسترده، فساد بی سابقه حکومتی و رشد منفی اقتصادی مقارن شد.
۶- فرض کنیم هیچ راهی برای جلوگیری از تحریم ها وجود نداشت و شما هم می دانستید که حتی مذاکرات نیز قادر نخواهد بود رهبران کاخ سفید را از خر شیطان پایین آورد و مانع افزایش تحریم ها شود. پس چرا از هدر رفتن ۷۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی کشور در طول سال هایی که قطع نامه های تحریم یکی پس از دیگری علیه ما به تصویب می رسید جلوگیری نکردید و چرا آن سرمایه افسانه ای را در جهت تأمین مایحتاج ضروری مردم، رونق تولید، افزایش اشتغال و کاهش فقر به جریان نینداختید و به ذخیره سازی مناسب ارز و کالای اساسی نپرداختید تا تحریم های جدید، داروهای مورد نیاز مردم را کمیاب یا حتی نایاب نکند؟ آمریکا این جوری نبود شما چرا گذاشتید «ثروت ملی ما آن هم در آن شرایط سخت آن جوری به باد رود؟» سریال یوسف پیامبر را در این سال ها ساختند اما دریغ از اندکی درایت و مدیریت یوسفی در مواجهه با تنگناها و کمبودها!
دوم)
۱- فرمودید که در یک سال اخیر «لحن آمریکایی ها تندتر و اهانت آمیزتر شد و توقعات طلبکارانه بیشتری در جلسات مذاکرات و تریبون های عمومی بیان کردند.» من از توقعات فزاینده کاخ سفید در جلسات بی خبرم اما بعید نمی دانم که هر دو طرف بر مبنای به مرگ گرفتن تا به تب راضی شدن طرف مقابل در آغاز مذاکرات سقف درخواست های خود را مطرح کرده باشند تا در فرجام به کف مطالبات خود دست یابند. احتمالا تیم ایرانی نیز از لزوم داشتن صد هزار سانتریفیوژ شروع کرده است. به هر حال در آینده نزدیک معلوم خواهد شد که کف و سقف مطالبات طرفین چه بوده است. اما آن چه در رسانه ها دیدیم و شنیدیم و خواندیم ادعای دیگرتان را تأیید نمی کند. اظهارات و حتی رفتار آمریکایی ها در قیاس با آن چه در دولت قبل بیان کردند و انجام دادند، تندتر و اهانت آمیزتر نیست. حتما فراموش نکرده اید که رئیس دانشگاه کلمبیا در چه فضا و با چه دکوری از هیأت ایرانی استقبال کرد و در برابر چشم میلیون ها انسان که شاهد پخش زنده مراسم بودند، آقای احمدی نژاد را «دیکتاتور کوتوله» نامید. رئیس انقلابی دولت نهم اما در اعتراض به این اهانت آشکار نه جلسه را ترک کرد و نه پاسخی درخور به آن داد. تنها برای فرار از انتقادهای داخلی آن را فتح الفتوح خواند. از جناب عالی نیز نشنیدم که هرگز درباره آن توهین بی سابقه و آزار دهنده کلامی گفته باشید.
۲- ادبیات جناب عالی و به طور کلی جناح رهبری را علیه آمریکا در این یک سال اگر تندتر از گذشته نخوانیم قطعا نرم تر نبوده است.
۳- تیم ایرانی طبق دستور جنابعالی تنها در موضوع هسته ای مجاز به مذاکره با آمریکاست. با وجود این گله می فرمایید که چرا مواضع مقامات آن کشور در دیگر زمینه ها تغییر نکرده و حرف های سابق خود را تکرار می کنند. مگر مسئولان ایرانی و از جمله جناب عالی جز این در ماه های اخیر عمل کرده اید؟
۴- چنان چه به دولت مجوز یا مأموریت دهید که در تمام موارد اختلافی با دولت آمریکا به مذاکره بپردازد آن گاه می توان انتظار داشت که به موازات پیشرفت مذاکرات طرفین رفتار و گفتار خود را تغییر دهند و مواضع خصمانه خویش را تعدیل کنند.
۵- از بدو پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون مقامات آمریکایی ادعاها، اتهامات و حتی اهانت هایی را متوجه حکومت و گاه ملت ما کرده اند. پاسخ دولت مردان ایرانی نیز ایرادها و حتی اهانت هایی علیه دولت آمریکا و سمبل های ملی آن کشور بوده است. فرق دولت آقایان خاتمی و روحانی با دوره آقای احمدی نژاد در این است که در دوره یک دست شدن حکومت هم چوب را خورده ایم و هم پیاز را. هم تهمت شنیدم و تحریم شدیم و هم کشور به قهقرا رفت. شگفت آن که جناب عالی سیاست خارجی دوره اصلاحات را که اجازه نداد بوش جنگ طلب و سرمست از پیروزی در افغانستان و عراق، ایران را تحریم و پول هایش را توقیف کند و دیپلماسی کشور را در خدمت پیشرفت آن قرار داد، شکست خورده می دانید ولی عصر چوب و پیاز و عقب گرد احمدی نژاد را موفق می نامید!
سوم)
۱- جناب عالی تعامل با همه دولت ها را به استثنای دو کشور تأیید فرمودید. تکلیف جمهوری اسلامی ایران با اسرائیل روشن است و آن رژیم را به رسمیت نمی شناسد اما در مورد آمریکا حتی اگر نظر شما درست باشد و گفتگو با آن دولت تذبذب، انفعال و سردرگمی جمهوری اسلامی را در اذهان جهانیان متبادر سازد اما حتما توجه دارید که این سخن زمانی قابل طرح است که مذاکره ای درکار نباشد نه اکنون که مقامات دو کشور در حد وزرای خارجه گفتگوهای متعدد انجام می دهند. به نظر می رسد که شما خود به این نقیضه التفات داشته اید که علت برگزاری نشست های هسته ای را حساسیت آن خواندید و به این ترتیب مذاکره تنها درباره مسائل غیرحساس ممنوع می شود که فکر نمی کنم خود شما نیز حاضر به دفاع از این گزاره باشید.
۲- جناب عالی ماجراجویی نظامی آمریکا را علیه ایران و از جمله چالش هسته ای مؤکدا نفی کرده اید. بفرمایید حساسیت پرونده هسته ای جز تحریم به چه چیز برمی گردد که مذاکره را موجه ساخته است؟ بویژه آن که شما تأکید دارید باب مذاکرات هسته ای را به علت تحریم باز نفرموده اید. موجب امتنان است توضیح دهید به چه دلیل این مسیر را گشودید و چرا نباید و نمی توان آن را به موضوعات دیگر تعمیم داد؟
۳- در دوره اصلاحات جلوگیری از اجماع کشورهای قدرتمند دنیا علیه جمهوری اسلامی را پیروزی بزرگ نامیدید ولی در دولت آقای احمدی نژاد نظرتان را تغییر داده دیپلماسی هسته ای عصر اصلاحات به مسئولیت دکتر روحانی را عقب نشینی خواندید. بعد از آشکار شدن آثار مخرب و رو به تزاید تحریم ها و توسعه نارضایتی علیه راهبرد هسته ای حتی میان اصول گراها در فرودین ۹۲ اجازه گفتگو با آمریکا را صادر کردید. این بار نیز یک سال از نشست و برخاست طرفین نگذشته مذاکرات را بی فایده بلکه مضر می خوانید و در کمال تعجب ادامه آن را توصیه می فرمایید. فکر نمی کنید آن چه افکار عمومی را در داخل و خارج سردرگم می سازد بیش از تبلیغات غرب، مواضع متناقض جناب عالی باشد؟
۴- هنگامی که هم زمان با صدور مجوز مذاکرات، از نرمش قهرمانانه در سیاست داخلی و خارجی دم زدید به این ذهنیت دامن زدید که روابط دو کشور دیر یا زود تغییر خواهد یافت. نفی مطلق مذاکره در دیدار با سفرا نه با آن اجازه سازگار است و نه با این تعبیر نسبتی دارد.
۵- در همین سخنرانی صلح امام حسن را مصداق بارز نرمش قهرمانانه خواندید که هم درست است و هم زیبا ولی توجه دارید که اگر ایشان مسیر پدر بزرگوارشان را ادامه می دادند و به دلیل تغییر اوضاع و احوال و مقتضیات زمان با معاویه صلح نمی کردند آن تعبیر را در مورد تصمیم امام مجتبی به کار نمی بردید هم چنان که قیام برادر ارجمندشان بزرگ شهیدان تاریخ را نرمش قهرمانانه نمی نامیدید. به هر رو اگر قرار بر پیمودن همان مسیر پیشین است چرا از صلح امام حسن سخن می گویید و چنان چه به هر دلیل تغییر را مصلحت یا لازم می بینید چرا با تذبذب و تزلزل خاطر طی طریق می کنید؟
چهارم)
۱- فرض کنیم جنابعالی قصد حل معضل هسته ای را با مذاکره داشتید. اما مشاهده کردید که آمریکایی ها به موازات مذاکرات به جای آن که از اتهامات، اهانت ها، طلب کاری ها، دشمنی ها و تحریم های خود بکاهند، بر آن هم می افزایند. نتیجه منطقی مدعیات شما علیه مذاکرات به ویژه اگر تعهدات طرف ایرانی را نیز در تعدیل غنی سازی اورانیوم به آن اضافه کنیم، مغبون شدن جمهوری اسلامی از هر دو سوست. پس چرا تفاهم ژنو را موفقیت خواندید؟ چرا با تمدید مذاکرات بی فایده و در حقیقت زیانمند موافقت فرمودید؟ چرا ادامه گفتگوها را به کم کردن اهانت ها، اتهام ها، دشمنی ها و تحریم ها توسط آمریکایی ها مشروط نکردید و چرا اعلام فرمودید کار تیم مذاکره کننده ایرانی تا امروز خوب پیش رفته است؟ روشن نیست این ظریف عزیز پس از این چگونه می تواند از مذاکرات و دستاوردهایش دفاع کند اما به ضدیت با ولایت فقیه متهم نشود و ابتدای سخنش انتهای آن را نقض نکند.
۲- رژیم اسرائیل، ارتجاع عرب و جناح جنگ طلب آمریکا مخالفان بزرگ مذاکرات و تفاهم ژنو هستند در میان ایرانیان نیز هیچ مجموعه ای به اندازه فرقه تروریست رجوی و مارکسیست های استالینیست به مخالفت با گفتگوها برنخاستند. بنابر این یا حکم همیشگی خود را ابطال فرمایید و اعتراف کنید موضع یک سان دو یا چند گروه له یا علیه موضوعی الزاما به معنای یک سانی عقیده یا انگیزه یا هدف یا منافع آنان نیست و بر هماهنگی و همکاری آنان دلالت نمی کند. در غیر این صورت موضع خود را تغییر دهید و قاطعانه و بدون لکنت زبان از مذاکرات پشتیبانی کنید.
۳- ادعای شما در باب خسارت بار بودن مذاکرات با توصیه بعدی آن جناب در مورد تداوم آن چنان متضاد است که رسانه های اصول گرا نیز نتوانستند آن را نادیده انگارند و برای رفع یا پوشاندن این تضاد به تکاپو افتادند اما ناکام بودند. زیرا تعارض مزبور تنها در صورتی حل می شود که بپذیریم قسمت نخست سخن شما مصرف داخلی داشت و بخش دوم آن مربوط به خارج بود.
پنجم)
۱- آمریکا و شرکای اروپایی اش در سال ۹۲ تصمیم داشتند صادرات نفت ایران را که طی دو سال قبل از آن به نصف تقلیل داده بودند به یک چهارم کاهش دهند و سپس آن را به صفر برسانند. عنایت دارید که وقتی صادرات نفت مان به یک دوم رسید، ریال دو سوم ارزش خود را از دست داد و بهای دلار بیش از سه برابر افزایش یافت اکنون بفرمایید اگر مذاکرات آغاز نمی شد و به تفاهم ژنو ختم نمی شد آیا طرح مزبور اجرا نمی گردید؟ آن گاه با کاهش صادرات نفتمان به یک چهارم ارزش پول ملی چقدر سقوط می کرد؟ ارز خارجی چند برابر می شد و صعود جهشی قیمت کالاها چه بر سر مردم به ویژه اقشار کم در آمد و محروم می آورد و در تداوم تحریم اگر صادرات نفت ایران به سمت صفر میل می کرد، بر سر اقتصاد کشور چه می آمد؟ آیا به همین زودی فراموش کردید که دولت جدید تحت چه شرایطی به مذاکره با آمریکا پرداخت و چه مخاطراتی را از سر میهن و مردم دور کرد؟
۲- به گفته سخنگوی هیأت ایرانی، آمریکایی ها معتقدند چنان که شرکتی تحریم های موجود را نقض کند آنان می توانند نامش را به فهرست تحریم شدگان اضافه کنند و آن را تحریم جدید نمی دانند. تیم ایرانی تفسیر مزبور را قبول ندارد و حتی یک بار در اعتراض به تحریم چند شرکت به دلیل فوق، مذاکرات را نیمه کاره رها کرده به ایران بازگشت. البته که خوب و به جا بود اگر تکلیف این مسئله را نیز به صراحت در تفاهم ژنو مشخص می کردند اما آیا از این اختلاف برداشت می توان بی فایده بودن مذاکرات را نتیجه گرفت و از بیشتر شدن تحریم ها به گونه ای سخن گفت که گویی اگر تفاهم ژنو نبود افزایش تحریم ها تفاوت چندانی با وضع کنونی پیدا نمی کرد؟
۳- چنانچه تحریم ها در این یک سال افزایش یافته بود به نظر شما ارزش دلار ۵ هزار ریال کاهش می یافت و قیمت آن تثبیت می شد و ما شاهد آرامش روحی و روانی در اقتصاد کشور می بودیم؟
۴- منظورتان را از بیشتر شدن دشمنی واشنگتن روشن بیان نفرمودید تا نقد دقیق آن ممکن باشد. اما آیا می توان منکر شد که یکی از دستاوردهای دیپلماسی دولت تدبیر و امید از جمله مذاکره با آمریکا افزون بر توقف تحریم ها، ارتقاء جایگاه میهن و کاستن از ایران هراسی در منطقه و جهان بوده است؟ آیا افزایش چشمگیر مراودات نمایندگان تقریبا تمام دولت ها را با مقامات ایرانی ملاحظه نمی فرمایید؟ پس چرا این واقعیات و پیشرفت ها را مسکوت می گذارید؟
ششم)
۱- اصولگرایان افراطی به آن دلیل در آرزوی شکست مذاکرات هستند که دست یابی به توافق جامع را پیروزی دولت جدید و نشانه نادرستی یا ناکارآمدی دیپلماسی دولت نهم و دهم ارزیابی می کنند که می تواند زمینه ساز گشایش اقتصادی میهن و مردم شود و مسئله حقوق بشر را برجسته و استمرار فضای پلیسی و امنیتی را دشوار سازد. هم چنین احتمال موفقیت حامیان دولت را در سال آتی بالا می برد. ناگفته پیداست که توافق جامع کاسبی تحریم را تعطیل و ضربه بزرگی بر بازار سیاه اقتصاد و سیاست کشور وارد خواهد کرد. بنابراین انگیزه و هدف آنان از مخالفت با توافق جامع روشن است. اگرچه برای جلب حمایت شما دلیل اقدام ها و بلکه کارشکنی های خود را نگرانی از افت جایگاه ولایت فقیه جلوه می دهند. به هر حال آنان دلواپس حذف خود از کانون های قدرت و ثروتند. انتظار آن است که رفتار و گفتار رهبری تضعیف گر این جریان و اقدام هایش باشد نه تقویت کننده آن.
۲- در مناظره سوم انتخاباتی همه نامزدها از دیپلماسی جاری هسته ای انتقاد کردند. گذشته از آنان آقای احمدی نژاد که در ۶ سال اول ریاستش بر دولت تهدیدهای غرب را با تحریک دولت ها و افکار عمومی شان پاسخ می داد و با دشمن تراشی بی نظیرش تمام قدرت های صاحب حق وتو را به رغم اختلاف های مهم شان علیه جمهوری اسلامی به اشتراک نظر رساند و بین دیپلماسی و تبلیغات انتخاباتی فرق نمی گذاشت، بالاخره در سال ۹۰ پی به وخامت اوضاع برد و تغییر دیپلماسی هسته ای و مذاکره مستقیم با آمریکا را پیشنهاد داد که مدعی است که با مخالفت شما مواجه شده است. به همین دلیل چند بار اعلام کرد که دیگر در مسئله هسته ای دخالت ندارد تا مسئولیت امر را، در دو سال آخر دولت خویش، و آغاز تحریم های نفتی و بانکی را مستقیما متوجه جناب عالی کند.
۳- نود و دو درصد مردم در رفراندوم هسته ای ۲۴ خرداد ۹۲ (۴۶ میلیون نفر از ۵۰ میلیون ایرانی واجد شرایط) به دیپلماسی جلیلی یعنی بیانیه خوانی واعلام مواضع به جای مذاکرات جدی و صریح رأی منفی دادند. بعید می دانم حتی ۱ درصد از ۲۷ درصد هم وطنی که در انتخابات شرکت نکردند و از ۳۶ درصدی که به دکتر روحانی رأی دادند و و از ۲۸ درصدی که چهار نامزد دیگر را برگزیدند، از نظر خود برگشته باشند اما احتمال زیاد می دهم که درصدی از رأی دهندگان به آقای جلیلی امروز به این نتیجه رسیده باشند که روش کنونی به مراتب بهتر است.
۴- اگر تا آذرماه سال جاری مذاکرات به نتیجه نرسد، دو راه بیشتر متصور نیست. نخست آن که به وضعیت بعدی برگردیم. ایران سانتریفیوژهای بیشتری نصب کند و غرب بر تحریم های نفتی و بانکی ما بیفزاید که معلوم است در آن حالت کدام طرف فشار بیشتری متحمل خواهد شد و گزینه دوم تمدید دوباره مذاکرات و استمرار آتش بس کنونی است که البته از انتخاب اول خیلی بهتر است اما مشکل را حل نمی کند و فرصت را از ما می گیرد.
۵- آقای اوباما نیز به اندازه دولت ما به این توافق نیاز دارد. با توجه به این که اوضاع منطقه پیچیده تر و شکننده تر از آن است که بتوان روند حوادث را دقیقا حدس زد یا پیش بینی کرد. عقل سلیم حکم می کند که حل چالش هسته ای را به تعویق نیاندازیم.
هفتم)
۱- به تجربه دریافته ایم هر زمان که جناب عالی نطق شدیداللحنی علیه آمریکا ایراد می فرمایید باید منتظر توبیخ روزنامه ای، فیلترینگ سایتی، ممانعت از چاپ کتابی، لغو مجوز نشری، جلوگیری از اکران فیلمی، کنسل شدن کنسرتی، توقیف تئاتری، تعطیلی انجمنی، بستن خانه صنفی ای، ممنوعیت کار هنرمندی، جمع آوری ماهواره از محله یا شهری، بازنشستگی اجباری استادی، محدودیت تحصیلی دانشجویی، حذف رشته ای از علوم انسانی، مخالفت با استفاده از فناوری تازه ارتباطی، منع ورود زنان به مکان عمومی ای، گسترش تفکیک جنسیتی در دانشگاهی، برای زنان ممنوعیت جدید استخدامی ای، دستگیری منتقدی، بازداشت خبرنگاری، ابطال پروانه وکیلی، منتفی شدن سخنرانی و برهم خوردن مراسمی، انحلال حزبی و … توسط یکی از نهادهای وابسته به رهبری باشیم.
آرزو به دل مانده ایم که خطابه های آتشین شما علیه دشمن با گشایش سیاسی و فرهنگی و اجتماعی در میهن همراه شود. سخنرانی انقلابی اخیرتان نیز با همت ولایتمداران آزادی ستیز با استیضاح وزیر شایسته و وارسته علوم و تحقیقات مقارن شد. جرائم نابخشودنی دکتر فرجی دانا عبارت بودند از افشای بورسیه افراد فاقد صلاحیت علمی و مخالفت با استخدام آن ها، دفاع از حق ادامه تحصیل دانشجویان ستاره دار و اخراجی و سرانجام نظرخواهی از اعضای هیأت علمی برای ریاست دانشگاه. لابد الان سردار مشفق در جایی مشغول شرح عملیات ستاد مشهور است که چگونه یکی از خطرناک ترین طرح های آمریکا را با عزل قاطع و به موقع یکی از نیروهای دشمن خنثی کرده اند و با وارد آوردن ضربه کاری به ستون پنجم خصم ستاد متخاصمان را از دانشگاه ها برچیدند. به نظر می رسد نام رمز راهبرد ضد حقوق و آزادی های اساسی شهروندان در دوره جدید دل نگرانی از کند شدن حرکت پرشتاب علمی کشور است.
۲- دکتر جلیلی پس از هر نشست با ۵+۱ از مواضع انقلابی و براهین محکم هیأت ایرانی که مدعی بود بهت طرف مقابل را برانگیخته سخن می گفت. صدا و سیما نیز دائم از پیروزی و پیشرفت ایران دم می زد. البته آن چه ملت می دید و با گوشت و پوست خود حس می کرد با اندکی تفاوت با ادعاهای مزبور، افزایش مستمر تحریم ها و تهدیدها و تنگناها بود. با وجود این جناب عالی هرگز آن مذاکرات را حتی زمانی که تحریم ها به بانک و نفت و و طلا و بیمه و کشتیرانی کشید، مضر نخواندید و بر عکس بر جدید نبودن تحریم ها تأکید می نمودید و این که ما از بدو پیروزی انقلاب تاکنون به این تحریم ها عادت کرده ایم اما اکنون که تحریم های نفتی و بانکی متوقف شده و بخشی از ارزهای ایران که توقیف آن ها از دولت قبل شروع شده بود، در حال واریز شدن به حساب بانک مرکزی است، گفتگوها را بی فایده می نامید. آن هم به دلیل تحریم چند شرکت ایرانی در حالی که به اعتراف آقای حدادعادل «تحریم های جدید آن چنان تحریم هایی نبود که در کار ما خلل وارد کند و تأثیری داشته باشد.» (رسالت ۱۲/۶/۱۳۹۳)
۳- اصلاح طلبان پیشگیری را کم هزینه تر، مطمئن تر و کارآمدتر از درمان می دانستند و از عواقب قطع نامه های لازم الاجرای شورای امنیت و سوء استفاده های بعدی آمریکا از آن و نیز مسیر و مراحل دشوار لغو تحریم ها آگاه بودند. به همین دلیل می کوشیدند پرونده به شورای امنیت ارجاع نشود. خشنودیم از این که اصول گرایان نیز یکی پس از دیگری به همین نتیجه رسیده یا می رسند. حتی آقای احمدی نژاد، که ظاهرا از ۱۰۰ دلار شدن بهای نفت در هر بشکه سرمست بود و می گفت هرقدر می خواهید قطع نامه صادر کنید زیرا قطع نامه دان خودتان آسیب می بیند، نیز سرانجام پس از ۶ سال مدافع مذاکره و حصول تفاهم با آمریکا شد تا از شروع تحریم های نفتی و بانکی کشور جلوگیری کند که با مخالفت جناب عالی مواجه شد. چنان چه اجازه داده بودید در همان سال ۹۰ مذاکره با واشنگتن آغاز شود یعنی در شرایطی که نفت ایران به طور کامل صادر می شد، ارزهایمان بلوکه نشده و اوضاع اقتصادی میهن هنوز به هم نریخته بود، ما می توانستیم در جریان گفتگوها امتیازات به مراتب بیشتری از ۵+۱ بگیریم و از موضع بهتر و قوی تری لغو کامل تحریم ها را پیگیری کنیم. ما در آن سال قادر بودیم که در ازای تعلیق غنی سازی ۲۰ درصدی خواهان تعلیق بخش قابل توجهی از تحریم ها شویم نه آن که مثل سال ۹۲ که بزرگترین امتیاز اخذ شده این است که در ازای تعلیق مزبور ماهانه نیم میلیارد دلار از پول های خودمان را به خودمان تحویل دهند. آن هم در حالی که صادرات نفتمان به نصف تقلیل یافته و تازه نمی دانم که آیا در آمد حاصل از فروش همین میزان نفت نیز به طور کامل در اختیار ایران قرار می گیرد یا خیر؟ به هر حال مسئولیت از دست رفتن آن فرصت گرانبها در درجه نخست به عهده شماست. به خصوص که دکتر صالحی وزیر امورخارجه وقت نیز پیش از آغاز تحریم های نفتی و بانکی با ارسال نامه ای پیامدهای آن را برای مقامات عالی تبیین کرده بود. آیا منصفانه است که پیامدهای اجتناب ناپذیر آن فرصت سوزی بزرگ را متوجه دولت جدید می کنید؟
مقام محترم رهبری
وضعیت اقتصادی مردم سخت و طاقت فرسا شده است و گرانی و تورم و بیکاری و فساد بیداد می کند. زمانی بنا داشتیم انقلابمان را صادر کنیم و اینک سال هاست که شاهد فرار سرمایه ها و مغزها هستیم. اخیرا کار از فروش کلیه گذشته و به صادرات اعضای بدن هم وطنان من و شما به کشورهای همسایه عرب رسیده است. در این شرایط نباید غیرمسئولانه سخن بگوییم یا نگران آن باشیم که مبادا جنگ طلبان و کاسبان تحریم درباره توافق جامع هسته ای همان تحلیل های منفی را عرضه دارند که در مورد چگونگی خاتمه یافتن جنگ تحمیلی می گویند. اگر قرار بر جدی گرفتن حرف آنان بود، جنگ ایران و عراق هنوز ادامه داشت در حالی که روش سلف شما در پذیرش قطع نامه ۵۹۸ به سود میهن و آیین و مردم بود و مصداق بارز نرمش قهرمانانه در عصر ما به شمار می رفت. شما نیز به مذاکره کنندگان اختیار تام دهید و با پشتیبانی قاطع خود بر اعتماد به نفسشان بیفزایید تا با دلگرمی و روحیه عالی به استیفای حقوق ملت ایران بپردازند و به تحریم های ظالمانه پایان دهند. جناب عالی به عنوان رهبر فرمان امیرالمؤمنین را سرلوحه اقدام خویش در این زمینه قرار دهید و رضایت عامه را فدای نارضایتی اقلیتی نکنید. ما خود حرام خواران سیاسی و اقتصادی تحریم را سر جای خود خواهیم نشاند، به یاری خداوند و با پشتیبانی ملت.
توفیق شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم.
سید مصطفی تاجزاده
شهریورماه ۱۳۹۳


http://www.kaleme.com/1393/06/16/klm-197082


کمک کنید شیده فرهودی ، ستار بهشتی نشود

http://nurizad.info/wp-content/uploads/2014/01/IMG_3968.jpg


پس از خوانده شدن طومار اعتراضی دانشجویان دانشگاه رازی کرمانشاه در حضور خامنه ای در تاریخ 24 مهر 1390 ، یکی از دانشجویان این دانشگاه به نام شلر فرهادی ، پس از 5 ماه بازداشت در زندان اوین ، هنگامی که دوباره وی را به زندان فرا می خوانند ، دست به خودکشی می زند.
دانشجوی دیگری از همین دانشگاه به نام شیده فرهودی نیز از آن تاریخ ناپدید شده است.
لطفا اطلاع رسانی کنید . اگرچه شلر جانش را از دست داد اما شاید شیده فرهودی زنده باشد.
شرح ماجرا را در سایت محمد نوری زاد با عنوان تراژدی شلر بخوانید

آغاز دومین پروژه خامنه‌ای علیه محمد نوری زاد

پس از اولین پروژه خامنه ای علیه محمد نوری زاد که به دلیل اطلاع رسانی گسترده و ترس آن ها از عواقب آن ، لغو شده بود ، اکنون دومین پروژه خود را با تغییر نوع برخورد شروع کرده اند.
هدف آن ها در این پروژه ، معرفی نوری زاد به عنوان یک فرد لاابالی و زشتکار به جامعه است . در همین راستا ، جدیدترین خبرگزاری نهادهای امنیتی به نام صلح نیوز ، مطلبی با عنوان شکایت از محمد نوری زاد به جرم تعرض جنسی به دخترش منتشر کرده و مدعی شده است که همسر نوری زاد ، از وی به خاطر تجاوز جنسی به دخترشان شکایت کرده است !
اکنون نوبت ماست که نوک پیکان این پروژه را به سمت عاملان اجرای آن برگردانده و با اطلاع رسانی گسترده ، این بار نیز خامنه ای را از اجرای این پروژه منصرف کنیم.
نوری زاد در مطلبی با عنوان سقوط و دیگر هیچ ! ابراز تاسف از حماقت ماموران امنیتی کرده است .


محمدرضا عارف در نماز جمعه خون (۲۹ خرداد ۱۳۸۸)

حضور محمدرضا عارف (اصلاح طلب حکومتی) در نماز جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ که خامنه ای فرمان کشتار مردم بی دفاع را در آن صادر کرد، چه معنایی جز خیانت به مردم دارد؟






ضرب و شتم دختران موسوی و رهنورد، توسط ماموران خامنه ای در عید غدیر

دیدار عیدانه فرزندان میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، با رفتار توهین آمیز زندانبان ها و هتک حرمت بی سابقه دختران ایشان و زدن سیلی به گوش آنها، به تنش و وضعیتی بسیار تلخ در منظر پدر و مادر ایشان تبدیل شد.
فرزندان میرحسین موسوی و زهرا رهنورد امروز و پس از دیدار دو ساعت و نیمه با پدر و مادر خود که برای اولین بار در خانه برگزار شد برای تفتیش به خانه امن اطلاعات کنار منزل پدر و مادرشان در پاستور برده می‌شوند.
به گفته نرگس موسوی ، آنان را امر به در اوردن همه لباس ها ولباس زیر میکنند. این خواسته زشت، همراه با خواست و تفتیش خارج از شان و شرع و غیر متعارفی از سوی زندانبان مواجه می شود که به دلیل شرم آور بودن آن امکان بیان آن وجود ندارد.
در پی ممانعت فرزندان رهبران در حصر جنبش سبز از این خواسته، ماموران امنیتی به آنها حمله ورشده و سیلی محکمی به گوش دو دختر میر حسین موسوی ، زهرا سادات و نرگس سادات موسوی می زنند.
نرگس موسوی در صفحه شخصی خود دراینباره نوشته است در تلاش برای گرفتن دست زندانبانان جهت جلوگیری از حمله های بیشتر، با رفتار غیر انسانی آنها روبرو شده که تمام مچ دست نرگس موسوی توسط یکی از زنان زندان بان گاز گرفته می شود و پس از آن زنان زندانبان ، پیاپی به دختران میرحسین موسوی و زهرا رهنورد حمله می‌کنند. 




این عکس دو سه ساعت پس از واقعه انداخته شده است. دختر میرحسین موسوی  می‌گوید شدت گازگرفتگی به حدی بود که  در ابتدا خونریزی داشت.

نرگس سادات موسوی در صفحه فیس بوک خود ، نام یکی از این افراد را مژگان ناظمی (متولد ۱۳۶۲) اعلام کرد.





شما مژگان ناظمی را می شناسید ؟


افشای اعدام یکی از بستگان خامنه ای در دهه ۶۰

متنی که در زیر می‌خوانید ، اظهارات يکی از کارکنان سابق قوه قضایيه است که در زندانها در دهه ۶۰ و نیز جنگ ایران و عراق حضور داشته است .

"......اهواز بودم. طلبه ای از اصفهان به نام علی آبادی آمده بود که به جبهه برود. نامه ای از آيت الله طاهری برايم آورده بود. من به آقای طاهری ارادت داشتم و روابط ما بسيار حسنه بود. نامه برای آيت الله جمی ، امام جمعه آبادان بود. من در زندان کارون بودم ، روزی با دو سه تا از بچه های سپاه برای ديدار با امام جمعه آبادان راهی آبادان شديم . امام جمعه آبادان به علت بيماری و ناراحتی ناشی از اعدام پسرش سکته کرده و بر شدت عارضه ی فلج صورت و قسمتی از بدن اش افزوده شده بود. پسر او مجاهد بود که در شيراز دستگير و به دستور حاکم شرع – داود اميری- اعدام شده بود. از اينکه نامه ای از طاهری برایش برده بودم خوشحال شد. من را هم تا حدودی می شناخت. آقای جمی در اين ديدار نامه ای به من داد که از طرف رئيس جمهور وقت، خامنه ای بود و در خواست شده بود تا هر چه سريع تر زندانی ای به نام فاطمه حسينی ، ۲۸ ساله ، اهل مشهد که يک دختر ۷ ساله و پسری ۳ ساله داشت و زندانی ست ، شناسائی و مشخص شود کدام زندان است. اين زن ۵ يا ۶ ماهه حامله بود و در شيراز در خيابان نادر، ۸ متری جاويد در يک خانه تيمی مجاهدين دستگير شده بود. رئيس جمهور خواسته بود اين زندانی با پرونده ی متشکله اش به تهران فرستاده شود. تلاش برای پيدا کردن اين زندانی به جائی نرسيده بود. آقای جمی از من خواست مسئله را دنبال کنم و اين زندانی را پيدا کنم. من به اهواز و بعد به شيراز برگشتم. حاکم شرع شيراز هم نامه مشابه ای که آقای طاهری برای جمی هم فرستاده بود به من نشان داد ، با اين تفاوت در زير نامه مرقوم شده بود که به من مسؤليت داده می شود اين زندانی را پيدا کنم.
من در عرض سه روز ۱۱ زندان و بازداشتگاه علنی شيراز و ۱۷ زندان و بازداشتگاه مخفی را سرکشی کردم ، ردی از اين زندانی پيدا نکردم. حدس می زديم او به نام فاطمه حسينی خودش را معرفی نکرده است . در زندان اطلاعات خيابان زرگری با دختری به نام فاطمه حسينی مواجه شدم که ۱۶ سال داشت و نمی توانست زندانی مورد نظر باشد. من هر شب از ساعت ۶ تا ۱۲ شب به زندان عادل آباد می رفتم و پرونده هايی که بازجوها و بازپرس ها و حکام شرع روی آن ها مسئله داشتند را بررسی می کردم ، و پرونده را تکميل می کردم . پرونده های خودکشی در زندان و قتل و مسائل ديگر را هم من می بايد بررسی می کردم و نظر می دادم . شبی به زندان سپاه ( پلاک۱۰۰) سر زدم و از مسؤل دفتر که ليست اعدامی ها يا کسانی که در نوبت اجرای اعدام بودند را خواستم . اسم اين جوان روستائی مسؤل دفتر برومند بود ( بعدها در جبهه کشته شد). ليست را آورد. به او گفتم دنبال زندانی ای می گردم که حامله است. از هادی آسمانی ( نگهبان داخلی) خواستم جعفر جوانمردی را خبر کند. رفتم نماز خانه ، روزهای سختی را می گذراندم و حسابی مسئله دار شده بودم . تو نماز خانه تو فکر بودم که صدای جعفرجوانمردی افکارم را پاره کرد. گفت : " حاج آقا توعالم ديگه ای بودی، اصلن متوجه آمدن من نشدی" ، چيزی نگفتم ، روبروی من نشست. آدم عجيبی بود، لب های کلفت و برگشته ، چشم های عسلی، با قدی متوسط ، ۲۳ تا ۲۴ ساله ، خيلی تيز هوش بودو حافظه ی خوبی داشت و به همين خاطر هم سراغ او فرستادم ، او به اکثر شکنجه گاه ها هم سر می زد، کار نظامی بلد بود ، خيلی ها را در درگيری ها کشته بود. هفت تير کش ماهری بود.وقتی می خنديد جندش آور می شد ، دهان گشاد و دندان های بزرگ و حالت صورت اش اصلن به دل نمی نشست.خنده ی زشتی داشت. به او گفتم دنبال زن ۲۸ ساله ای هستم که ۵ يا ۶ ماهه حامله است.دو تا بچه کوچک هم دارد ، اهل مشهد است ، همه ی زندان ها را هم زيرورو کردند ، پيدايش نکرده اند. دو تا سيگار گيراندم و يکی را به ا و دادم ، پکی زد و گفت: " ... ما يه زن حامله داريم يک ساعت پيش حسن بی بی بردش زير زمين برای تعزير ، مريم مو.سوی و لعبت الهی هم پائين هستند. ، الان توی الف روی " گهواره " (۱) است. سريع رفتم توی " الف" . زنی روی گهواره شکنجه می شد. مريم داشت به قربانی بد و بيراه می گفت. لعبت هم از اينکه قربانی خونريزی داشت و بوی خون و گند می داد عصبانی شده بود. جعفر جوانمردی از مريم و لعبت خواست قربانی از " گهواره" پائين بياورند. لعبت گفت: " امکان نداره بايد جنازه ش بياد پائين و مستقيم بره سرد خونه تو يخچال" . من که به ندرت عصبانی می شدم و داد می زدم، عصبانی شدم و داد زدم که زندانی را بياورند پائين ، و آوردند. روی شکم زندانی که حامله بود يک وزنه ۱۰ تا ۱۵ کيلو ئی گذاشته بودند.زير پای زندانی پرازخون بود.، خون دلمه بسته بود. زندانی نفس نمی کشيد ، خرخر می کرد ، سرش به عقب افتاده بود و موهای اش رها شده بودند ، روسری اش دور گردن اش بود.رگه های خون از گوشه ی دهان اش به طرف گو ش ها ی اش کشيده شده بودند. پرسيدم : " هنوز زنده س؟" ، لعبت گفت:" نمی دانم" . به در مانگاه منتقل شد با چرخ دستی ای که مخصوص حمل غذا بود(۲).نيمه بيهوش بود و تمام بدن اش پر از خون بود ، به دکتر اصداقی و دکتر افنان گفتم اين زندانی بايد زنده بماند. پس از چند دقيقه دکتر اصداقی از اتاق اش بيرون آمد و گفت : " بچه اش را سقط کرد" ، چشم های دکتر اصداقی پر از اشک بود. جوانمردی باحميد بانشی برگشت . بانشی با آن صدای خشن و طلبکارانه اش با طعنه گفت : " حاج آقا بالاخره پيداش کردی " . از بانشی خواستم فورا" آمبولانس خبر کند و زندانی را به بيمارستان منتقل کند. او به جعفر گفت برود آمبولانس خبر کند. من از دکتر اجازه گرفتم و رفتم سراغ قربانی ، خرخر نمی کرد، نفس های اش داشتند عادی می شدند اما بيهوش بود.کنار تخت اش نشستم و زير گوشش گفتم " فاطمه منم، بچه هارو آوردم تو رو ببينن ، می خوان با تو حرف بزنن". جوابی ندا د، وقتی دو باره اسم بچه ها را آوردم چشم های اش را باز کرد که سريع بسته شدند. سعی کردم از او حرفی بکشم و هويت اش را مشخص کنم و مطمئن بشوم همان فاطمه حسينی ست . از اتاق بيرون آمدم . کنجی منتظر آمبولانس ماندم . چند دقيقه بعد جعفر جوانمردی آمد و گفت : " حاج آقا تمام شد" و من فکر کردم زندانی فوت کرده است ، که جعفر بلافاصله ادامه داد :" حاج آقا تو اين فاصله مجيد تراب پور زندانی رو برد پای " ميله ی واليبال" (۳) اونو و مينا سجادی رو، هر دو رو با هم دار زد." . باورم نمی شد ، گيج وعصبانی شده بودم ، با عصبانيت گفتم می خواهم با مجيد صحبت کنم . مجيد آمد ، پرسيدم چرا زندانی را اعدام کردی؟ او هم با خونسردی حکم اعدام فاطمه را جلوی رويم گذاشت و گفت: " من وظيفه مو انجام دادم حاج آقا، طبق اين حکم که تائيد شده در ديوان عال کشور است ، زندانی بايد ديروز اعدام می شد ، يه روزم تاخير داشتيم ، خودش را فاطمه مشهدی معرفی کرده بود نه فاطمه حسينی" . روزی که فاطمه را اعدام کردند ، چهارشنبه ۱۷ خرداد سال ۱۳۶۲ بود. مينا سجادی که با او اعدام شد ۲۰ ساله بود. مريم موسوی سر شکنجه گر اين دو بود ، لعبت الهی و فاطمه محبی و زينت صابری هم شکنجه گر های اين دو قربانی بودند. اين ها زير نظر فرزاد شکری پور ( شکری) و حسين چابک گل برنجی کار می کردند. 
بعدها فهميدم که چرا خامنه ای نامه داده بود و به دنبال اين زندانی بود . شنيدم فاطمه حسينی که خودش را فاطمه مشهدی معرفی کرده بود، از بستگان بسيار نزديک خامنه ای بوده است .


http://news.gooya.com/columnists/archives/137158.php


آغاز پروژه خامنه‌ای و زمینه‌سازی برای حذف محمد نوری‌زاد


پس از انتشار گسترده‌ی انتقادهای علنی محمد نوری‌زاد از خامنه‌ای و افزایش تهدیدها و اعلام هشدار نوری‌زاد مبنی بر طرح‌ریزی نیروهای امنیتی برای قتل و بدنام‌ساختن او و خانواده‌اش ، سایت اینترنتی باشگاه خبرنگاران جوان - متعلق به نیروهای امنیتی - برای زمینه‌سازی ذهنی جامعه در راستای اجرای یک پروژه‌ی امنیتی که می‌تواند به حذف و قتل محمد نوری‌زاد بینجامد، اقدام به انتشار ویدئویی با مضمون دو همسر صیغه‌ای محمد نوری‌زاد نموده است .
با اطلاع‌رسانی گسترده ، خامنه‌ای را از اجرای نقشه غیرانسانی‌اش منصرف کنیم و به یاری نوری‌زاد و خانواده‌اش بشتابیم.


احتمال صدور حکم قتل محمد نوری‌زاد توسط خامنه‌ای



در پی انتشار نامه‌های منتقدانه محمد نوری‌زاد خطاب به خامنه‌ای ، وی در خطر قتل توسط ماموران وی قرار دارد .
محمد نوری‌زاد در نامه زودهنگامی که به روال همیشگی ، بایستی در روز جمعه منتشر می‌شد ، در پی افزایش دخالت‌های ماموران حکومتی در حریم خصوصی وی و نیز پس از حمله‌ به منزل او و سرقت فیلم‌ها‌ی شخصی و هم‌چنین تهدید مستقیم او برای سکوت‌کردن ، امروز سه‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۲ منتشر کرده است .

محمد نوری‌زاد در این نامه صریحا به خامنه‌ای هشدار داده است که :
احتمال دارد من به همین زودی توسط مأموران وفادار شما پودر شوم وخانواده‌ام به آوارگی درافتد و متلاشی گردد.

پیش از آن‌که خامنه‌‎ای موفق به اجرای نقشه اش بر ضد محمد نوری‌زاد و خانواده‌اش شود ، با اطلاع‌رسانی گسترده ، به یاری نوری‌زاد بشتابیم .


http://www.nurizad.info/blog/15570



بی‌اعتمادی خامنه‌ای به کارکنان وزارت اطلاعات


در عکس‌های گرفته‌شده از بازدید خامنه‌ای از وزارت اطلاعات ، به شیوه بی‌سابقه نشستن ماموران حفاظتی برای کنترل حاضرین ، دقت کنید .














بی‌اعتمادی خامنه‌ای به محمود احمدی‌نژاد





بی‌اعتمادی خامنه‌ای به محمود احمدی‌نژاد را در چشم‌های نگران سردار وحید حقانیان ببینید که در مراسم تنفیذ رییس دولت کودتا - ۱۳۸۸/۵/۱۲ - ، مواظب وی است که قصد بدی نسبت به رهبر حکومت کودتا نکند .