‏نمایش پست‌ها با برچسب دهه ۶۰. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب دهه ۶۰. نمایش همه پست‌ها

مزدوریاب : جواد علی‌اکبریان



جواد علی‌اکبریان
از عوامل اعدام زندانیان سیاسی در سال ۶۷

افشای اعدام یکی از بستگان خامنه ای در دهه ۶۰

متنی که در زیر می‌خوانید ، اظهارات يکی از کارکنان سابق قوه قضایيه است که در زندانها در دهه ۶۰ و نیز جنگ ایران و عراق حضور داشته است .

"......اهواز بودم. طلبه ای از اصفهان به نام علی آبادی آمده بود که به جبهه برود. نامه ای از آيت الله طاهری برايم آورده بود. من به آقای طاهری ارادت داشتم و روابط ما بسيار حسنه بود. نامه برای آيت الله جمی ، امام جمعه آبادان بود. من در زندان کارون بودم ، روزی با دو سه تا از بچه های سپاه برای ديدار با امام جمعه آبادان راهی آبادان شديم . امام جمعه آبادان به علت بيماری و ناراحتی ناشی از اعدام پسرش سکته کرده و بر شدت عارضه ی فلج صورت و قسمتی از بدن اش افزوده شده بود. پسر او مجاهد بود که در شيراز دستگير و به دستور حاکم شرع – داود اميری- اعدام شده بود. از اينکه نامه ای از طاهری برایش برده بودم خوشحال شد. من را هم تا حدودی می شناخت. آقای جمی در اين ديدار نامه ای به من داد که از طرف رئيس جمهور وقت، خامنه ای بود و در خواست شده بود تا هر چه سريع تر زندانی ای به نام فاطمه حسينی ، ۲۸ ساله ، اهل مشهد که يک دختر ۷ ساله و پسری ۳ ساله داشت و زندانی ست ، شناسائی و مشخص شود کدام زندان است. اين زن ۵ يا ۶ ماهه حامله بود و در شيراز در خيابان نادر، ۸ متری جاويد در يک خانه تيمی مجاهدين دستگير شده بود. رئيس جمهور خواسته بود اين زندانی با پرونده ی متشکله اش به تهران فرستاده شود. تلاش برای پيدا کردن اين زندانی به جائی نرسيده بود. آقای جمی از من خواست مسئله را دنبال کنم و اين زندانی را پيدا کنم. من به اهواز و بعد به شيراز برگشتم. حاکم شرع شيراز هم نامه مشابه ای که آقای طاهری برای جمی هم فرستاده بود به من نشان داد ، با اين تفاوت در زير نامه مرقوم شده بود که به من مسؤليت داده می شود اين زندانی را پيدا کنم.
من در عرض سه روز ۱۱ زندان و بازداشتگاه علنی شيراز و ۱۷ زندان و بازداشتگاه مخفی را سرکشی کردم ، ردی از اين زندانی پيدا نکردم. حدس می زديم او به نام فاطمه حسينی خودش را معرفی نکرده است . در زندان اطلاعات خيابان زرگری با دختری به نام فاطمه حسينی مواجه شدم که ۱۶ سال داشت و نمی توانست زندانی مورد نظر باشد. من هر شب از ساعت ۶ تا ۱۲ شب به زندان عادل آباد می رفتم و پرونده هايی که بازجوها و بازپرس ها و حکام شرع روی آن ها مسئله داشتند را بررسی می کردم ، و پرونده را تکميل می کردم . پرونده های خودکشی در زندان و قتل و مسائل ديگر را هم من می بايد بررسی می کردم و نظر می دادم . شبی به زندان سپاه ( پلاک۱۰۰) سر زدم و از مسؤل دفتر که ليست اعدامی ها يا کسانی که در نوبت اجرای اعدام بودند را خواستم . اسم اين جوان روستائی مسؤل دفتر برومند بود ( بعدها در جبهه کشته شد). ليست را آورد. به او گفتم دنبال زندانی ای می گردم که حامله است. از هادی آسمانی ( نگهبان داخلی) خواستم جعفر جوانمردی را خبر کند. رفتم نماز خانه ، روزهای سختی را می گذراندم و حسابی مسئله دار شده بودم . تو نماز خانه تو فکر بودم که صدای جعفرجوانمردی افکارم را پاره کرد. گفت : " حاج آقا توعالم ديگه ای بودی، اصلن متوجه آمدن من نشدی" ، چيزی نگفتم ، روبروی من نشست. آدم عجيبی بود، لب های کلفت و برگشته ، چشم های عسلی، با قدی متوسط ، ۲۳ تا ۲۴ ساله ، خيلی تيز هوش بودو حافظه ی خوبی داشت و به همين خاطر هم سراغ او فرستادم ، او به اکثر شکنجه گاه ها هم سر می زد، کار نظامی بلد بود ، خيلی ها را در درگيری ها کشته بود. هفت تير کش ماهری بود.وقتی می خنديد جندش آور می شد ، دهان گشاد و دندان های بزرگ و حالت صورت اش اصلن به دل نمی نشست.خنده ی زشتی داشت. به او گفتم دنبال زن ۲۸ ساله ای هستم که ۵ يا ۶ ماهه حامله است.دو تا بچه کوچک هم دارد ، اهل مشهد است ، همه ی زندان ها را هم زيرورو کردند ، پيدايش نکرده اند. دو تا سيگار گيراندم و يکی را به ا و دادم ، پکی زد و گفت: " ... ما يه زن حامله داريم يک ساعت پيش حسن بی بی بردش زير زمين برای تعزير ، مريم مو.سوی و لعبت الهی هم پائين هستند. ، الان توی الف روی " گهواره " (۱) است. سريع رفتم توی " الف" . زنی روی گهواره شکنجه می شد. مريم داشت به قربانی بد و بيراه می گفت. لعبت هم از اينکه قربانی خونريزی داشت و بوی خون و گند می داد عصبانی شده بود. جعفر جوانمردی از مريم و لعبت خواست قربانی از " گهواره" پائين بياورند. لعبت گفت: " امکان نداره بايد جنازه ش بياد پائين و مستقيم بره سرد خونه تو يخچال" . من که به ندرت عصبانی می شدم و داد می زدم، عصبانی شدم و داد زدم که زندانی را بياورند پائين ، و آوردند. روی شکم زندانی که حامله بود يک وزنه ۱۰ تا ۱۵ کيلو ئی گذاشته بودند.زير پای زندانی پرازخون بود.، خون دلمه بسته بود. زندانی نفس نمی کشيد ، خرخر می کرد ، سرش به عقب افتاده بود و موهای اش رها شده بودند ، روسری اش دور گردن اش بود.رگه های خون از گوشه ی دهان اش به طرف گو ش ها ی اش کشيده شده بودند. پرسيدم : " هنوز زنده س؟" ، لعبت گفت:" نمی دانم" . به در مانگاه منتقل شد با چرخ دستی ای که مخصوص حمل غذا بود(۲).نيمه بيهوش بود و تمام بدن اش پر از خون بود ، به دکتر اصداقی و دکتر افنان گفتم اين زندانی بايد زنده بماند. پس از چند دقيقه دکتر اصداقی از اتاق اش بيرون آمد و گفت : " بچه اش را سقط کرد" ، چشم های دکتر اصداقی پر از اشک بود. جوانمردی باحميد بانشی برگشت . بانشی با آن صدای خشن و طلبکارانه اش با طعنه گفت : " حاج آقا بالاخره پيداش کردی " . از بانشی خواستم فورا" آمبولانس خبر کند و زندانی را به بيمارستان منتقل کند. او به جعفر گفت برود آمبولانس خبر کند. من از دکتر اجازه گرفتم و رفتم سراغ قربانی ، خرخر نمی کرد، نفس های اش داشتند عادی می شدند اما بيهوش بود.کنار تخت اش نشستم و زير گوشش گفتم " فاطمه منم، بچه هارو آوردم تو رو ببينن ، می خوان با تو حرف بزنن". جوابی ندا د، وقتی دو باره اسم بچه ها را آوردم چشم های اش را باز کرد که سريع بسته شدند. سعی کردم از او حرفی بکشم و هويت اش را مشخص کنم و مطمئن بشوم همان فاطمه حسينی ست . از اتاق بيرون آمدم . کنجی منتظر آمبولانس ماندم . چند دقيقه بعد جعفر جوانمردی آمد و گفت : " حاج آقا تمام شد" و من فکر کردم زندانی فوت کرده است ، که جعفر بلافاصله ادامه داد :" حاج آقا تو اين فاصله مجيد تراب پور زندانی رو برد پای " ميله ی واليبال" (۳) اونو و مينا سجادی رو، هر دو رو با هم دار زد." . باورم نمی شد ، گيج وعصبانی شده بودم ، با عصبانيت گفتم می خواهم با مجيد صحبت کنم . مجيد آمد ، پرسيدم چرا زندانی را اعدام کردی؟ او هم با خونسردی حکم اعدام فاطمه را جلوی رويم گذاشت و گفت: " من وظيفه مو انجام دادم حاج آقا، طبق اين حکم که تائيد شده در ديوان عال کشور است ، زندانی بايد ديروز اعدام می شد ، يه روزم تاخير داشتيم ، خودش را فاطمه مشهدی معرفی کرده بود نه فاطمه حسينی" . روزی که فاطمه را اعدام کردند ، چهارشنبه ۱۷ خرداد سال ۱۳۶۲ بود. مينا سجادی که با او اعدام شد ۲۰ ساله بود. مريم موسوی سر شکنجه گر اين دو بود ، لعبت الهی و فاطمه محبی و زينت صابری هم شکنجه گر های اين دو قربانی بودند. اين ها زير نظر فرزاد شکری پور ( شکری) و حسين چابک گل برنجی کار می کردند. 
بعدها فهميدم که چرا خامنه ای نامه داده بود و به دنبال اين زندانی بود . شنيدم فاطمه حسينی که خودش را فاطمه مشهدی معرفی کرده بود، از بستگان بسيار نزديک خامنه ای بوده است .


http://news.gooya.com/columnists/archives/137158.php


به یاد احمد خرسند ( شهادت در تابستان ۱۳۶۰ )


گفته‌های پرویز خرسند درباره‌ برادرش احمد خرسند :
با همه‌ی محذوراتی که در آن زمان بود ، مرا شب‌ها مخفیانه به داخل استودیوی ضبط صدای رادیو مشهد می‌برد تا « هابیل و قابیل » را تکه‌تکه بخوانم و کاستی تهیه کنیم ؛ او از تهیه‌کننده‌های مطرح زمان خود بود و این از اثر هابیل و قابیل ، مشهود است . او ، برادرم ، احمد خرسند بود .
همسرش از او خواسته بود بین عضویت در سازمان مجاهدین و او ، یکی را انتخاب کند و احمد خرسند پا بر علاقه‌اش گذاشت و به آرمان‌هایش خیانت نکرد و دریغ که در سال ۱۳۶۰ به حکم علی رازینی ، به اتهام دروغین عضویت در سازمان تروریستی مجاهدین خلق ایران ، به شهادت رسید . 

تصویری از علی رازینی ( قاتل احمد خرسند ) :




علی رازینی ، از تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۸ معاون حقوقی و توسعه قضایی قوه قضاییه است .




ناگفته های دوران طلایی امام خمینی


کتاب چهارجلدی " نه زیستن نه مرگ " نوشته ایرج مصداقی ، شرح اتفاقات زندانهای ایران در دهه شصت است :


جلد اول : غروب سپیده
 
جلد دوم : اندوه ققنوس‌ها

 
جلد سوم : تمشک‌های ناآرام

 
جلد چهارم : تا طلوع انگور





حسینعلی نیری : رییس کمیته صادرکننده احکام اعدام


 اولین نفر از راست

سومین نفر از چپ

 اولین نفر از چپ


دومین نفر از راست

اولین نفر از راست


پس از حمله نیروهای سازمان تروریستی مجاهدین خلق ایران با پشتیبانی ارتش عراق به داخل ایران ، روح‌الله خمینی حکمی را درباره بررسی مجدد پرونده زندانیان سیاسی و صدور حکم محکومیت اعدام برای آن‌ها صادر کرد . خمینی آنها را «محارب» اعلام می‌کند و چنین حکم می‌دهد:

    «از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می‌گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده‌اند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاری‌های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانهٔ آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند، محارب و محکوم به اعدام می‌باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اكثريت آقایان حجه‌الاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نماينده‌ای از وزارت اطلاعات می‌باشد، اگر چه احتياط در اجماع است، و همین طور در زندانهای مراكز استان كشور رای اكثريت آقايان قاضی شرع، دادستان انقلاب و يا دادیار و نماينده وزارت اطلاعات لازم الاتباع می‌باشد، رحم بر محاربین ساده‌انديشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام‌اسلامی است، اميدوارم با خشم و كینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایيد، آقايانی كه تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شك و تردید نكنند و سعی كنند اشداء علی الكفار باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاك و مطهر شهدا می‌باشد. والسلام»

سیداحمد خمینی که در آن زمان رئیس وقت دفتر خمینی بود در نامه‌ای در مورد جزییات این اعدام‌ها می‌پرسد و تاکید می‌کند آیا این حکم شامل کسانی که محاکمه شده‌اند و دوران زندان‌شان به زودی تمام می‌شود هم هست یا نه؟ و در مورد محکومان از شهرستان‌هایی که استقلال قضایی هم دارند چطور؟ پاسخ روح‌الله خمینی بدین‌گونه است که:

    بسمه تعالی در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید. در صورت رسیدگی به وضع پرونده‌ها در هر صورت که حکم سریعتر اجرا گردد همان مورد نظر است.
حسین‌علی منتظری در خاطرات خود می‌نویسد که در آن زمان گفته می‌شد که نامه اول به خط احمد خمینی نوشته شده است و در مورد نامه دوم هم آشکارا دستخط خط سوال کننده و پاسخ دهنده نامه یکسان است.
حسین‌علی نیری در حال حاضر ، معاون قضایی و نظارت دیوان عالی كشور است .



حسین موسوی تبریزی : اصلاح طلب با سابقه خونین



حسین موسوی تبریزی ، رئيس یکی از تشکلهای اصلاح طلب به نام مجمع محققين و مدرسين حوزه علميه قم است . وی در زمان رهبری خمینی ، دادستان کل انقلاب بوده است . او از افراد مرتبط با شکنجه ها و اعدامها در دهه ۶۰ بوده است .
موسوی تبریزی درباره قتل مخالفان حکومت گفته است :

یکی از احکام جمهوری اسلامی این است که هر کس در برابر این نظام امام عادل بایستد ، کشتن او واجب است و زخمی‌اش را باید زخمی‌تر کرد که کشته شود ... این حکم اسلام است . چیزی نیست که تازه آورده‌ باشیم .

گفت‌و‌گوی سایت جرس با حسین موسوی تبریزی


محمد خاتمی : لاجوردی یکی از خدمتگزاران مردم و نظام بود !






اسدالله لاجوردی (۱۳۱۴ - ۱۳۷۷) رییس پیشین زندان اوین و دادستان انقلاب در دهه شصت بود. زندانیان سیاسی دهه شصت و دگراندیشان ، وی را از جمله چهره‌های تندرو و عامل سرکوب‌ها و اعدام‌های آن دوران می‌دانند. او از اعضای شورای مرکزی جمعیت مؤتلفه اسلامی بود.
 پس از پیروزی انقلاب ، به عنوان معاون سرپرست زندان اوین منصوب شد . وی همچنین پس از آن ، به عنوان ریاست زندان اوین و در تاریخ ۱۳۵۹/۶/۲۰ ، با نظر مساعد روح‌الله خمینی و محمد بهشتی ، دادستان انقلاب تهران شد .
وی در تاریخ ۱۳۷۷/۶/۱ ،  در محل کسب خود در بازار تهران و در حالی که هیچ سمت رسمی در نظام نداشت ، توسط دو نفر از اعضای سازمان تروریستی مجاهدین خلق ، کشته شد .

پس از قتل وی ، محمد خاتمی - رییس جمهور وقت - پیامی صادر کرد :
بار دیگر ، دست ناپاک آدم‌کشان بداندیش و زشت‌کردار ، یکی از سربازان سخت‌کوش انقلاب و خدمت‌گزاران مردم و نظام و دو نفر از بیگناهان همراه وی را به شهادت رساند و پرونده سیاه تروریست‌ها را سیاه‌تر کرد .
محد خاتمی در این پیام ، ضمن عرض تسلیت به مقام معظم رهبری و مردم بزرگوار ، به‌خصوص خانواده رنج‌کشیده و شکیبای شهید سرافزار مرحوم حاج اسدالله لاجوردی ، تاکید کرد : دولت جمهوری اسلامی ایران همه توان خویش را در راه مبارزه با تروریست‌های رسوا ، به‌کار خواهد بست و از مسئولان انتظامی و امنیتی خواست که با هوشیاری،عاملان این جنایت را هرچه زودتر شناسایی کنند تا به جزای کردار زشت خود برسند .
محمد خاتمی تصریح کرد : ملت بزرگوار ایران ، راه خود را به سوی آزادی و سربلندی یافته است و آدم‌کشان و برهم‌زنندگان امنیت را بیش از پیش ، مایوس و منزوی خواهد کرد .