قربانیان قتل های زنجیره ای : احمد میرعلایی






احمد میرعلایی ۱۳۲۱/۱/۲۱ در اصفهان به‌ دنیا آمد . سال ‌۱۳۳۹ لیسانس زبان انگلیسی گرفت و سال ۱۳۴۲ از دانشگاه ادبیات دانشگاه اصفهان فارغ‌التحصیل شد . مدرک فوق لیسانس خود را در سال ۱۳۴۶ از دانشگاه لیدز انگلستان گرفت و سپس به صورت متناوب از سال ‌۱۳۴۶ تا ۱۳۷۴ به تدریس ادبیات انگلیسی و فارسی در دانشگاه‌های اصفهان، هنرهای دراماتیک، صنعتی اصفهان، هنر، آزاد و کراچی پرداخت.
از سال ۱۳۴۸ تا ‌۱۳۵۱ در مؤسسه انتشارات فرانکلین به‌ عنوان ویراستار مشغول به کار بود. او در سال‌های ‌۱۳۴۶ تا ۱۳۵۵ سردبیری مجلات کتاب امروز ، فرهنگ و زندگی ، آیندگان ادبی و جنگ اصفهان را برعهده داشت و چند سالی نیز در سمت سرپرست خانه فرهنگ ایران - دهلی و ایران - کراچی مشغول به کار بود.
از احمد میرعلایی به‌ جز ترجمه حدود ‌٢٦ کتاب ، مقاله ، داستان و شعرهای بسیاری هم در مجله‌های جنگ اصفهان، سخن، نگین، الفبا، رودکی، فرهنگ و زندگی، آیندگان ادبی، کتاب جمعه، مفید، آدینه، دنیای سخن، گردون، کلک، لیترری و ریویو به چاپ رسیده است.
او از امضا کنندگان نامه ما نویسنده ایم در سال ۱۳۷۳ و همچنین نامه اعتراض به دستگیری سعیدی سیرجانی بود .
علاوه بر این فعالیتها ، ملاقات او با وی. اس. نایپل در سفرش به ایران را از دلایل انفجار خشم نیروهای امنیتی میدانند .
فرج سرکوهی در کتاب خود اشاره می کند در سفر وی.اس.نایپل، دولتی ها اجازه نمی دادند تا نویسندگان مستقل با او دیدار کنند ولی او از فرصتی استفاده می کند و برای دیدار با مترجم کتابش (هند تمدن مجروح) به اصفهان می آید و میرعلایی در این نشست و برخاست چند روزه تصویری واقعی و متفاوت با گفتار دولتیان به نایپل ارائه می دهد که در ذهنیت نایپل و گزارشش از سفر ایران تاثیر تعیین کننده ای میگذارد .

هوشنگ گلشیری در گفتگو با شهرام رفیع زاده ، قتل احمد میرعلایی را این طور روایت می کند :
صبح ۱۳۷۴/۸/۲ ساعت ۷:۴۵ از خانه راه افتاده که برود سر قراری با يکی از دوستانش، بعد قرار بوده برود کتابفروشی آفتاب، حوالی ظهر قرار بوده برود دانشگاه سخنرانی. يکی دو ساعت قبل زنگ زده بودند دانشگاه. يک نفری زنگ زده بوده حالا و گفته که سخنرانی را لغو کنند چون سخنران نمی تواند بيايد. احمد آن روز به هيچ کدام از اينجاها نرفته، خانواده اش متوجه غيبتش شده بودند، نگران هم شده و مثلا به چند جا که به عقلشان رسيده زنگ زده بودند. کار بالا گرفته کم کم و به نيروی انتظامی و بيمارستان هم مثلا سرزده اند، و خبری نبوده. همين جور مضطرب و نگران مانده اند که چه کار کنند. نصفه شب از کلانتری يا همچين جايی اطلاع داده اند که بله، بياييد پيدايش کرديم. کجا؟ گفته بودند که سر کوچه فلان، دوستانش می دانستند که آن کوچه، کوچه ای است که خانه زاون آن جاست. جسدش را طوری پيدا کرده بودند که انگار نشسته کنار ديوار، پاهايش را دراز کرده و پشتش را تکيه داده به ديوار. يک آستينش بالا بوده، يکی دو بطر مشروب هم بوده کنارش که مثلا مشروب خورده و يک مقداری هم می برده با خودش.

جنازه احمد میرعلایی ، همان روز حدود ساعت ۲۲ در کوچه های خیابان میر اصفهان پیدا شد. در کنار جنازه او دو بطری مشروب قرار داده بودند .
بعدها معلوم شد که احمد میرعلایی بر اثر تزریق الکل از ناحیه دست راست دچار ایست قلبی شده بود .
هيچ روزنامه ای ماجرای مرگ ميرعلايی را چاپ نمیکند . فقط يک آگهی تسليت در روزنامه اطلاعات چاپ میشود که اسامی برخی از نويسندگان، شاعران و روشنفکران پای آن آمده است .
داستان گنجنامه را هوشنگ گلشیری به یادبود احمد میرعلایی نوشته است .



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر